زندگی نامه

شهید محمد جواد حامدی در یکی از خانواده های متدین گیلان به دنیا آمد و به وسیله پدر بزرگوارش که فردی اهل دین وبا تقوا بود با اسلام و دوستی با اهل بیت(ع) آشنا شد .

در کودکی با برادر بزرگش (جلیل) به کلاس قرآن وانجمن های مذهبی در قبل از پیروزی انقلاب شرکت می کرد .

بعد از زیاد شدن فشار رژیم منحوس پهلوی وتبلیغات سوء و جدا سازی جوانان از مذهب تا سالهای اول انقلاب حرکتهایی در جهت خود سازی انجام داد. بعد از پیروزی انقلاب و پس از رفتن به خدمت سربازی در منطقه کردستان و عزیمت به خط مقدم جبهه ودیدن امداد های غیبی و آشنایی های کامل با خط حذب الله او نیز به جلگه جوانان حذب الله و پیروان امام خمینی پیوست وبا خود عهد کرد تا پای جان و رهنمود هایش گوش فرا دهد و در هر مقطعی که حضور حزب الله را لازم دید در آن صحنه با قدرت و توان خود حضور داشت.

بعد از به شهادت رسیدن برادر بزرگش شهید جلیل طبق مصوبه دولت معافیت سربازی به وی اعلام گردید ولی روح بلند و سلحشور وی ، او را از برخورداری از این امتیاز باز داشت و تا پایان دوره سربازی  در مناطق عملیاتی و خط مقدم جبهه خدمت سربازی را به پایان رسانید و تلاش کرد  دنباله روی خط و هدف برادر شهیدش باشد .

او با عضویت در بسیج سپاه پاسداران شبانه روز به پاسداری از دست آورد های انقلاب مشغول بود و در طی این مدت دو بار به صورت بسیجی به جبهه های نور علیه ظلمت اعزام گردید و از خود دلاوری های زیادی را به افتخار نهاد .

وی در سال 1363 با عضویت در صنایع مهمات سازی سعی نمود نقش به سزایی در پیش برد اهداف جنگ داشته باشد. ولی روح بلند و آسمانی او طاقت ماندن در پشت جبهه را نداشت، لذا به صورت داوطلب بسیجی از سوی سپاه محمد رسول الله به جبهات نبرد حق علیه باطل اعزام گردید.

و بعد از رشادت های فزاوان در عملیات ولفجر 8 در منطقه فاو – ام القصر و افتخار حضور 37 ماه در جبهه های نبرد به درجه رفیع شهادت نائل آمد و جسد مطهرش بعد از گذشت 10 سال مفقودیت تشیع گردید و در گلزار شهدا ی لاهیجان به خاک سپرده شد

قسمتی از وصیت نامه :

با درود بر امام زمان و امام امت مرد مقاوم و همیشه در صحنه ایران .

حقیر محمد جواد حامدی سنگری فرزند حاج غلامحسین به شماره شناسنامه 357 صادره از رشت ساکن لاهیجان .

..جبهه این دانشگاه حکمت و نور و عرفان همیشه مرا به سوی خود می خواند و پس از پایان خدمت سربازی هر گاه فرصتی یافتم باز هم خود را به این جویبار نور رساندم تا سیاهی و زنگار روح و روانم را پاک کنم و معرفتی برای شناخت خود و الله پیدا کنم بصیرت متقین را بپیمایم و نوری از درونم به جوشش در آید که فاصله ی من و معبودم را کم کند  و همچنین به اهل بیت رسول الله (ص) نزدیک تر شوم و شاکر هستم که به جز حمد و شکر چیزی ندارم که برای معبودم هدیه کنم و انشاء الله خدا عنایتی کند و من زبانی حامد و دلی سوزان وچشمی گریان برای دوستی خود واهل بیت رسول الله (ص) عطا فرماید .

آرزویم این است که وادی رحمت حق تعالی وارد شوم و با مولایم ابا عبدالله مشهور شوم و در زمره ی غلامان در گاه او باشم که زیارت معشوق منتهای خواسته ی هر دلیر مرد رزمنده است .

وصیت به همکاران:

از برادران و خواهران حزب الله مهمات سازی خواهانم با کمال جدیت و بدون ذره ای عقب نشینی در مقابل کفر و ظلم بایستند وکوچک ترین لغزشی را به مسئولین گوشزد کنند .

سخنی چند با خانواده ام:

پدر عزیزم که تمام عمر در تلاش و کوشش بوده ای و برای به ثمر رساندن ما خون دلها خورده ای، در واپسین لحظات از حضرت عالی طلب بخشش می کنم و همچنین این تمنا را از مادرم دارم.

به خواهرانم می گویم :

عفت و حجاب را رعایت کنید وبا تکیه به معبود، حضرت زینب (س) را الگوی خود قرار دهید و به برادرم می گویم که به تحصیلات خود ادامه بدهد چون کشور ما متخصص متعهد کم دارد در خاتمه ظهور مولایمان امام عصر (عج) و طول عمر امام عزیزمان را تا ظهور حضرتش خواهانم .

والسلام